اشک می خواهد دلم
لیک افسوس!
می فشارد حنجره را سخت
بغض این پر شکوه مائده ی خدا!
انفجاری باید!
چونان آسمانی پربار...پر باران!
آن سان پردرد خواهد شیون آغازیدن
که تا پگاهِ بی شرم را
رو سیاه به فاحشه خانه اش بازگرداند
تا گندابش
عشق را زایل نگرداند:
"مگر نه عشق، تنها با اشک سخن می گوید؟"
و یلدا شبی چنان!
سال های سال حکم براند
بر سریر اشک!
آرزو بر جوانان عیب نیست...
(م.طاقت،۸۵.۹.۳۰)